.:: ورود به جهنم ::.
خنده در حد مرگ
.:: لینک ::.

سلام به دوستان عزیز

ادرس وب اصلی

www.atishejahannam2.blogfa.com

اینم ای دی

naf_nam2006

اونایی که دوست دارن با من تبادل لینک کنن اول مارو با اسم

(دقیقا به این اسم حتی نقطه هارو هم باید بذارین نه چیز اضافه)

.:: ورود به جهنم ::.

لینک کنن بعد بیان قسمت تبادل لینک هوشمند خودشونو لینک کنن

اگر نتونستین خودتونو لینک کنین تو نظرات بگین با چه عنوانی لینکتون کنم


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: خنده در حد مرگ 1 ::.




 دیشب روی یه کاغذ نوشتم :

پشه ی عزیز ...تو چرا نمیمیری ؟

چرا این قرص ِ آبی توی دستگاه روت اثر نداره ؟

چرا اینقدر دیوث میباشی؟

امضاش کردم گذاشتم رو میز تحریر ...


صُب پا شدم دیدم با یه خط ریز و قرمزی برام نوشته که : گنده بَک ِ

جاکشِ عزیز، دستگاه رو بزن تو پیریز ... :|

اینقدرم تو خواب نگوز حالم بهم خورد ...!

در ضمن دیوث هم خودتی ...!

 


من از بچگي 1ستاره رو نشون کردم تو آسمون ميگفتم

اين ستاره منه وقتي فهميدم چراغ دکل مخابراته کمرم شکست :((

 

 

يک قانون نانوشته هست که مي گه:

 

هر موقع نگاهت به زمين ميفته

 

دقيقا همون نقطه اي که صد نفر اونجا تف کردنو مي بيني !


 

از دلم پرسیدم چرا شب خواب به چشمانم نمی آید؟
.
.
.
.
.

.
.
.
.
گفت :چون بعد از ظهر خوابیدی الکی ادای ادمای عاشقو در نیار

 

(اگر ازین مطلب خوشت اومد بهم امتیاز بده کلیک کن اینجا )

 

صفحه فيسبوك شيطان add كنين


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: عکس شیطان سری اول ::.

بقیش تو ادامه مطلبه

(اگر ازین مطلب خوشت اومد بهم امتیاز بده کلیک کن اینجا )


ادامه مطلب
توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی ::.

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند

در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که

ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که

شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا

نشانت بدهیم. همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند

اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد

مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط

لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط

را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند

که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است. بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند

در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای

خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند

اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها

پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا

نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی

یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد

چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی

توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: بهشت یا جهنم ::.

یکی از سناتورهای معروف ، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با یک اتومبیل تصادف

کردو در دم کشته شد.روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و سن پیتر از او استقبال

کرد. «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات

رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر شما هم درک می کنید که راه دادن شما به

بهشت تصمیم ساده ای نیست سناتور گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم

بقیه اش رو حل می کنم سن پیتر گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده

شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان

بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید سناتور گفت.....


ادامه مطلب
توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: ايراني ها در اون دنيا ::.

 

مي گن يه روز جبرئيل مي ره پيش خدا گلايه مي كنه كه: آخه خدا؟

اين چه وضعيه آخه؟ ما يه مشت ايروني داريم توي بهشت كه فكر مي كنن

اومدن خونه باباشون! بجاي لباس و رداي سفيد، همشون لباسهاي مارك دار

و آنچناني مي پوشن! اون بوق و كرناي من هم گم شده،

يكي از همين ها دو ماه پيش قرض گرفتش و ديگه ازش خبري نشد!

آقا من خسته شدم از بس جلوي دروازه بهشت رو جارو كردم. امروز تميز مي كنم،

فردا دوباره پره از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه!

خدا ميگه: اي جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه بنده هاي من، و بهشت به

همه بنده هاي من تعلق داره. اين ها هم كه گفتي خيلي بد نيست!

برو يه زنگي به شيطان بزن تا بفهمي مشكل واقعي يعني چي!

جبرييل زنگ ميزنه به شيطان لعنه الله . دو سه بار مي ره روي پيغامگير

تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب مي ده: جهنم. بفرماييد؟

جبرييل ميگه: آقا خيلي سرت شلوغه انگار!

شيطان آهي مي كشه ميگه: نگو كه دلم خونه. اين ايراني ها اشك منو

در آوردن به خدا! شب و روز برام نذاشتن! تا روم رو مي كنم اينطرف،

يه آتيشي دارن اون طرف به پا مي كنن! تا دو ماه پيش كه اينجا هر

روز چهارشنبه سوري بود و آتيش بازي!...حالا هم كه .... اي داد!!! آقا نكن!

جبرييل جان من برم... اينها دارن آتش جهنم رو خاموش مي كنن كه جاش

كولر گازي نصب كنن!!!

 


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: فرق جهنم ایرانی و جهنم خارجی ::.

یه نفر می میره و میره به اون دنیا . چون گناهکار بوده می خواهند اون رو ببرن

جهنم ولی به خاطر اینکه بار گناهاش سبک بوده بهش حق انتخواب می دن تا بین

جهنم ایرانی و جهنم خارجی یکی رو انتخواب کنه !

طرف می پرسه : فرق این دوتا با هم چیه ؟

می گویند : فرقشون در اینه که در جهنم ایرانی هر روز قیر داغ را با قیف در

حلقوم گناهکاران می ریزند ولی در جهنم خارجی ها هفته ای دو بار این عمل

را اجرا می کنند !طرف یه کم فکر می کنه و بعد می گه : جهنم خارجی بهتره 

چون هم عذابش کمتره و هم جاذبه توریستش بیشتره! 

خلاصه طرف را با انتخواب خودش به جهنم خارجی ها می برن و همون روز

اول قیر را با قیف میکنن تو حلقش . با این کار نعره طرف تا آسمون هفتم می ره

و پیش خودش فکر می کنه تو جهنم ایرانی ها دیگه باید چه خبر باشه !!!!

شخص مذکور (همون طرف) ، یه روز گذرش به جهنم ایرانی ها می خوره و

می بینه همه اونجا شاد و شنگولند و دارن می زنن و می خونن. از یکی می پرسه :

این جا که عذابش بیشتره پس چرا همه شنگولند ؟ 

اون یکی طرف ، بشکن زنان ، جواب می ده : خودت رو منتقل کن این جا خیلی

خوش می گذره آخه با این عذاب چه جوری خوش می گذره ؟ 

این جا یه روز قیر هست ،‏قیف نیست . یه روز قیف هست ، قیر نیست . یه روز

هر دوتاش هست مسئولش نیست . تازه یه روز همه هستند می خوره به تعطیلی 

خلاصه که هر شش ماه یه بار هم نوبت ما نمی شه !!!


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: بازنشستگی شیطان ::.

 

امروز ظهر شیطان را دیدم !

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟

 بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!

گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی

خدا به سینه می زنی؟

گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها،

آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم،

روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به

 شیطان چه نیاز است؟ شیطان در حالی که بساط خود

را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت:

آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن،

نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت،

تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده

 می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر شیاطینی ...!

 

 


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: ازدواج ::.

قبل ازدواج

          مرد:دیگه نمیتونم طاقت بیارم

           زن:میخوای از پیشت برم؟

           مرد:فکرشم نکن!

            زن:منودوست داری؟

            مرد:البته!

            زن: تابه حال به من دوروغ گفتی؟

            مرد:نه!چرااین سوال و میپرسی؟

            زن منو مسافرست میبری؟

            مرد:مرتب

           زن:منوکتک میزنی؟

          مرد:به هیچ وجه

          زن:می تونم بهت اعتماد کنم؟

بعدازازدواج:

            همین متن را ازپایین به بالا بخونید

                 

                         جالبه نه؟؟؟؟!!!!

 


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: گربه ::.

 

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.آقاهه برای

اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا

خیابون اونطرف تر ولش می کنه.وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه

از اون زودتراومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما

نتیجه ای نمیگیره.یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.

بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت

میکنه بیرون.یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.

مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”

زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!! 

 


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: خنده در حد مرگ 1 ::.

اگه یه روز صبح خیلی خوشحال از خواب بیدار شدی و دیدی همه چیز

 خیلی خوبه. نه غمی هست نه دردی بدون که دیشب تو خواب مردی

 روحت شاد

 یادت گرامی

 

بيا به زندگي فکر کنيم

 به تو

 به من

 به عشق

 به زيبايي

 به آسمون

 به بهشت

 به جهنم

 به درک

 به تو چه

 به من چه

 مگه تو فوضولي آخه؟؟؟؟

 

 به یارو ميگن : چي شد مامانت مرد ؟

 ميگه: رفت پشته بوم رخت پهن کنه افتاد…

 ميگن افتاد مرد ؟

 ميگه:نه بابا افتاد رو کولر ، کولر شکست افتاد .

 بهش ميگن اون موقع مرد؟

 ميگه:نه آقا جان،بعد افتاد رو تراس ، تراس خراب شد .

 ميگن:خوب اين دفعه مرد ؟

 ميگه:نه بعد افتاد رو سقف گاراژ،سقف خراب شد!

 بهش ميگن:حتماً اين دفعه مرد ؟

 ميگه:بازم نمرد،ديديم داره کُلّ خونه خراب ميشه،

 با تفنگ زديمش

 

روز ی حضرت عذرائیل سراغ شخصی در حمام رفت , شخص

 دنیا دوست , خودش را به آن راه زد و گفت : چه خوب شد شما

 آندید. هیچ کسی را پیدا نکردم که پشتم را بشوید. حضرت

 غذرائیل گفت: نگران آن نباش , پس از دقایقی مرده شوی ها

 حسابی تو را خواهند شست.

 


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: جهنم ::.

یک انگلیسی ؛ یک  آمریکایی و یک ایرانی مردند و همگی رفتند جهنم

 

فرد انگلیسی گفت: دلم برای انگلیس تنگ شده 

می خواهم با انگلستان تماس بگیرم و ببنیم بعضی افراد آنجا چه کار می کنند...

تماس گرفت و به مدت 5دقیقه صحبت کرد...

سپس گفت:

خب، شیطان چقدر باید برای تماسم بپردازم؟؟؟

شیطان 5 میلیون دلار خواست..

!!

5 میلیون دلار !!!!!!!

انگلیسی چک کشید و برگشت روی صندلی اش نشست



فرد آمریکایی خیلی حسود بود و شروع کرد به جیغ و فریاد که من هم می خواهم با

امریکا تماس بگیرم و از اوضاع اونجا با خبر شوم..

او تماس گرفت!!

و به مدت 10 دقیقه صحبت کرد.سپس گفت: خب شیطان، چقدر باید بابت تماسم پرداخت کنم؟

شیطان 10 میلیون دلار خواست...

10 میلیون دلار!!!!

امریکایی چک چکشید و برگشت بر روی صندلی اش نشست...

و اما فرد ایرانی خیلی خیلی حسود بود.او شروع کرد به جیغ و فریاد که من هم می خواهم

با ایران تماس بگیرم و از اوضاع آنجا باخبر بشوم


او با ایران تماس گرفت و به مدت 12ساعت صحبت کرد

سپس گفت: خب شیطان، چقدر باید برای تماسم پرداخت کنم؟

شیطان گفت:

1دلار......

فقط 1دلار؟!!!!

شیطان گفت بله خب...  

............

............ .........

از جهنم به جهنم داخلیه !!

 


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: معلم جهنمی ::.

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.

معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است كه نهنگ بتواند

 یک آدم را ببلعد، زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى

 است،امّا حلق بسیار کوچکى دارد.

دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک

نهنگ بلعیده شد؟

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند

آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس

مى‌پرسم.معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود

 چى؟دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید.


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

.:: داستان پند آموز جهنم و بهشت ::.

مردی در خواب با خدا مکالمه‌ای داشت : “ خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت

و جهنم چه شکلی است ؟ “، خدا او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از

آنها را باز کرد مردنگاهی به داخل انداخت ، درست در وسط اتاق یک میز گرد

بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورشـت بود ، که آنقدر بوی خوبی

داشت که دهانش آب افتاد …افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر

مردنی و مریض حال بودند ، به نظرقحطی زده می آمدند، آنها در دست خود

قاشق‌ هایی با دسته بسیار بلند داشتندکه این دسته‌ها به بالای بازوهایشان

وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل

ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما ازآن جایی که این دسته‌ها

از بازوهایشان بلندتر بود ، نمی‌ توانستند دستشان را برگردانندو قاشق را در

دهان خود فرو ببرند .مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد خداوند

گفت : “ تو جهنم را دیدی ، حال نوبت بهشت است ” ، آنها به سمت اتاق بعدی

رفتند و خدا در را باز کرد ، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود ، یک میز گرد با یک

ظرفخورشـت روی آن و افراد دور میز ، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های

دسته بلندرا داشتند ، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می‌ گفتند و

می‌ خندیدند ، مرد گفت : خداوندا نمی‌فهمم ؟! ” ، خدا پاسخ داد : “ ساده

است ، فقط احتیاج به یک مهارت دارد می‌بینی ؟ اینها یاد گرفته‌اند که به

یکدیگر غذا بدهند ، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل

تنها به خودشان فکر می‌کنند …


توسط شیطان | لينک ثابت | موضوع: <-PostCategory-> |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
Www.NazTarin.Com & Www.LoxBlog.Com